نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

مرید پیر مغان(حافظ)

   شاید پس از خیام ، حافظ ، بیشتر از تمامی شاعران ایران زمین تحت تاثیر تهمتها ، اندیشه های و مسلک تراشی های متفاوت قرار گرفته باشد.اشعار حافظ جلوه گاه اندیشه های یک ایرانیست و یا به قول صادق هدایت فریاد روح یک آریایی در برابر اندیشه های سامی .

  این جستار به بررسی آگاهی حافظ از اندیشه های ایرانی و جلوه ی آنها در اشعار او اختصاص دارد.

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز

گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید

 نمی دانم بگویم کم پیش می آید یا نه؟ ولی زیاد هم پیش نمی آید که یک بیت شعر بتواند چنین باری را بر دوش بکشد.این بیت نشان دهنده ی تاریخ و جهانبینی است.بله ! این بیت حافظ به عهد و پیمان ناگسستنی میان مهرورزان اشاره دارد.ولی مهرورزان چه کسانی هستند؟ مهر ایزد معروف ایرانی که روزگاری پیش از زرتشت خدایگان خدا بود و پس از زرتشت نیز ایزدی معروف که در گاهشماری ایرانی نیز یک جشن بزرگ(بزرگترین جشن ایرانیان پس از نوروز) را به خود اختصاص داده است . بزرگترین مشخصه مهر این است که به عهد و پیمان پایبند است . میترا یا مهر خدای عهد و پیمان است . به همین دلیل پیروان او به وفا داری مشهورند . مهرورزان وفادارند و پیمان خویش را نمی شکنند.

حافظ در روزگاری که بیشتر مردم بی سواد بودند به این تاریخ و این اندیشه ها و این جهانبینی چنان آگاه است که با زیرکی خاص خود آن را به نمایش می کشد.

حلقه پیر مغانم ز ازل در گوش است

ما همانیم(بر همانیم) که بودیم و همان خواهد بود

نشان مهر حلقه است. در واقع حلقه نشان وفاداریست .  در بیستون حلقه ی عهد و پیمان به زیبایی به نمایش در آمده است . در نگاره فروهر نیز حلقه ی مهر دیده می شود. در روزگاران دور غلامان را حلقه به گوش می کردند به این دلیل که مشخص باشد غلامان به ارباب خویش وفا دارند . هچنین حلقه ازدواج نشانه ی وفاداری میان همسران است . حافظ نیز خود را غلام حلقه به گوش پیر مغان می داند .  پیر مغان کسی نیست به جز موبدان موبد . و یا به قولی زرتشت.حافظ می گوید از روز ازل به دلیل ایرانی بودن وفادار پیر مغان بوده است و همیشه وفادار خواهد بود.

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

  بسیاری از حافظ شناسان معتقدند که حافظ از طرف شیوخ تحت فشار و حتی خطر بوده است. ولی باز هم دست از بیان اندیشه هایش حتی در لفاف و کنایه دست بر نمی دارد.

غم زمانه که هیچش گران نمی بینم

دواش جز می چون ارغوان نمی بینم

به ترک صحبت پیر مغان نخواهم گفت

چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم

پیر مغان به طرزی غیر قابل انکار در اشعار شاعر شیرازی جلوه گر است.

حافظ علاوه بر علاقه مندی به پیر مغان ، به دانش و عرفان زرتشتی نیز آگاه است . او آتش درون که در اوستا به آن اشاره شده است را می شناسد و دلیل علاقه اش به پیر مغان را همین آتش می داند .

از آن به دیر مغانم عزیز می دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

رشید شهمردان در دیباچه ی کتاب تاریخ زرتشتیان در مورد حافظ چنین می گوید:

(حیران و متعجب می بودم که با وجود تصریح خواجه به بندگی پیر مغان که موبد زرتشتی باشد در تذکره ها بنام اولیا و صاحبدلان به آنها بر نمی خوریم . از این حیث دلواپس بودم ولی به مصداق :

سایه حق بر سر بنده بود

عاقبت جوینده یابنده بود

در هندوستان به کتب و آثار فرزانگار زرتشتی و اولیای گرام(گرامی) آنها بر خوردم . فرزانگانی که بزرگترین عارفان و اولیای اسلام مانند شیخ بهاالدین الجبلی العاملی و میرزا ابوالقاسم فندرسکی به معاشرت و دوستی آنها مفتخر بوده اند.)

به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی

کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود


بسیاری از اشعار حافظ  که به طور روشن به دین ایران باستان اشاره دارد در دیوانهای تازه چاپ شده حذف شده اند.

بشنو از ملاصدرا. . .

ملاصدرا می گوید :

 

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

 

 اما به قدر فهم تو کوچک می شود

   و به قدر نیاز تو فرود می آید

    و به قدر آرزوی تو گسترده می شود

 و به قدر ایمان تو کارگشا می شود

 

یتیمان را پدر می شود و مادر

محتاجان برادری را برادر می شود

عقیمان را طفل می شود

ناامیدان را امید می شود

گمگشتگان را راه می شود

در تاریکی ماندگان را نور می شود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را...    

 

 

به شرط اعتقاد

به شرط  پاکی دل

به شرط  طهارت  روح

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

 

 

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها ...

 

چنین کنید تا ببینید چگونه

 

بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند

در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

 

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

توزیع شاهنامه خالقی ‌مطلق در نمایشگاه کتاب

 

توزیع شاهنامه خالقی ‌مطلق

در نمایشگاه کتاب

 

خبرگزاری فارس: شاهنامه فردوسی با تصحیح جلال خالقی‌مطلق با قیمت 95 هزار تومان در بیست و یکمین نمایشگاه کتاب تهران توزیع می‌شود. 

 به گزارش خبرنگار کتاب فارس، این شاهنامه را مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی با شمارگان 2 هزار نسخه صحافی و منتشر کرده است.

شاهنامه با تصحیح جلال خالقی‌مطلق هنوز در کتابفروشی‌ها توزیع نشده و قرار است از 12 اردیبهشت به بعد در نمایشگاه کتاب توزیع شود.

این اثر مقدمه‌ای از مصحح و مقدمه‌ای از ناشر دارد. نسخه بدل‌های شاهنامه در زیر هر صفحه آمده است.

شاهنامه با تصحیح خالقی‌مطلق در هشت جلد و به صورت بسته‌بندی شده عرضه می‌شود.پیش از این 6 جلد از این شاهنامه با قیمت 400 هزار تومان در آمریکا منتشر شده بود.

حجم بالای این کتاب، صحافی و قطع بزرگ آن باعث شده قیمت این کتاب خارج از عرف معمول شود.جلال خالقی‌مطلق قیبلا از انتشار این اثر با حذف نسخه‌بدل‌ها خبر داده بود.

قرار است ناشر در ماه جاری با سفر خالقی‌مطلق به ایران در این زمینه تصمیم‌گیری کند.

جلال خالقی‌مطلق تصحیح انتقادی شاهنامه را بر اساس نسخه فلورانس مورخ 614 هـ.ق انجام داده است.

او پیش از شروع به تصحیح شاهنامه، 10 سال از وقت خود را صرف گردآوری و بررسی نسخه‌های موجود از شاهنامه در سراسر جهان کرد.

خالقی‌مطلق ابتدا 50 نسخه را بررسی کرد و از این میان 16 نسخه را انتخاب و سپس به تصحیح انتقادی و مقابله این نسخه‌ها با یکدیگر پرداخت و درباره اختلافات آنها به تحقیق و مطالعه پرداخت که حاصل آن کتابی است که برای نخستین بار تمامی مجلدات آن انتشار می‌یابد.

پیش از این آخرین تصحیح رایج بین شاهنامه‌پژوهان شاهنامه موسوم به «چاپ مسکو» بود.

اساس شاهنامه «چاپ مسکو» نسخه 675 هـ.ق محفوظ در موزه بریتانیا در لندن است.

جلال خالقی مطلق متولد سال 1316 و تحصیل کرده رشته‌های شرق‌شناسی، آلمان‌شناسی، مردم‌شناسی و تاریخ است.

ابوالفضل خطیبی و محمود امیدسالار در تصحیح برخی از مجلدات این اثر با جلال خالقی‌مطلق همکاری کرده‌اند.

او رساله دکتری‌اش را با موضوع «زن در شاهنامه» نوشته و سال‌های طولانی است که درباره این میراث مکتوب ادب فارسی تحقیق می‌کند. (منبع خبر)

 

من ایرانیم

کورش کبیر

گزینوفون می‌نویسد: کودکان ایرانی در مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره می‌آموزند.  معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به‌تمرین می‌گذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه‌خواری و تغلب‌کاری و تعدی و اموری که معمولاً اتفاق می‌افتد را برضد برخی از دانش‌آموزان مطرح می‌کنند و از دانش‌آموزانِ دیگر می‌خواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد می‌گیرند که به‌کسانی که اتهام ناروا به‌دیگران می‌زنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا می‌شوند و می‌کوشند که خودشان را به‌بهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. آنها حتی می‌آموزند که کسی‌که توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی از انجامش خودداری می‌ورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا می‌شمارند، و ناشکری را درخور کیفر می‌دانند. این از آن‌رو است که آنها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفه‌اش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال می‌کند؛ و کسی‌که در انجام وظیفه‌اش اهمال کند انسان بی‌شرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی که در این مدارس به‌کودکان داده می‌شود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین به‌کودکان می‌آموزند که چه‌گونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ به‌همین جهت، دانش‌آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا می‌خورند، و این غذا را نیز آنها از خانه‌هایشان با خودشان می‌آورند. کودکان درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبین‌افکنی می‌آموزند. اینها آموزشهائی است که تا سنین 15 و 16 سالگی به‌کودکان و نوجوانان داده می‌شود، و پس از آن آنها وارد دوران جوانی می‌شوند و چیزهائی به‌آنها آموخته می‌شود که مخصوص بزرگسالان است
 افلاطون می‌نویسد: بزرگ‌زادگان ایرانی در هفت‌سالگی اسب‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به‌تعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) به‌آنها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که در همۀ زندگی راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به‌آنها می‌آموزد؛ و دلیترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که دلیر و بی‌باک باشند
 هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان می‌نویسد که ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند. ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گزارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائین‌تری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آنها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند، گاو و گوسفند سرمی‌برند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش می‌کنند (خیرات و صدقه می‌دهند). آنها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و اینها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود گناه می‌شمارند
 هرودوت می‌نویسد که ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آنها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی می‌کنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم می‌کنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را به‌خدا داد، زیرا می‌گویند که آنچه به‌خدا می‌رسد و خشنودش می‌سازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی می‌خواهند قربانی بدهند حیوان را به‌جائی که فضای باز است می‌برند، آنگا به‌درگاه خدا دعا می‌کنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا می‌کنند و خودشان را نیز یکی از اینها می‌شمارند
 زرتشت می‌گوید: پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به‌نیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به‌آنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ‌آموز و راست‌آموز، یعنی هم آنکه نمی‌داند و هم آنکه می‌داند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش به‌بانگ بلند تعلیم می‌دهد و مردم را به‌سوی خویش فرامی‌خوانَد. انسان نیک‌اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را به‌او می‌بخشد تا راه درست را برگزیند
 انسانِ‌ باخردی که خردِ اندیشه‌ورِ خویش را به‌کار می‌گیرد
با گفتار و کردارش عدالت‌خواهی و راست‌کرداری و نیک‌اندیشی را گسترش می‌دهد، پروردگارا، چنین کسی بهترین یاورِ تو است
 
کسی‌که با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترینها را از راه کلامِ آموزندۀ اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد، اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به‌بهترین وجهی شناخته است.
 
هرکه به‌وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان بردارد و بدکاران را راهنمائی کند تا از بدی دست بکشند و به‌نیکی بگرایند ارادۀ اهورَمَزدا را به‌نحو خوشنودگرانه‌ئی تحقق بخشیده است.
 
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی که به سوی جایگاه اهورَمَزدا رهنمون باشد را در زندگیش در این جهانِ مادی به‌ما نشان دهد به‌بهترین و برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است
 یک کاهن بزرگ بابلی دربارۀ کوروش بزرگ چنین نوشته است:
 در ماه نیسان در یازدهمین روز (روز 12 فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به‌خاطر باشندگانِ بابل امانِ همگانی اعلان کرد.… او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش برای این‌کار پیش‌قدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ دیوار شهر کرد.… پیکره‌های خدایانِ بابل، هم زن‌خدا هم مردخدا، همه را به‌جاهای خودشان برگرداند. اینها خدایانی بودند که سالها بود از نشیمنگاهشان دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را به‌خدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند به‌دستور او دوباره جان گرفتند، زیرا پیشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهایشان را به‌ایشان بازگرداند.… اکنون به‌همۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آنها مثل زندانیانی‌اند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. به‌کسانی‌که در اثر فشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از اینکه او (یعنی کوروش) شاه است خشنودند.
 کاهن بزرگ مصر دربارۀ داریوش بزرگ چنین نوشته است:
 
شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به‌من فرمان داد که به‌مصر برگردم و تأسیسات حیات‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندانهای سرشناس نه از مردم عادی. آنها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به‌آنها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را به‌خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری که پیشترها در کتابها مقرر شده بود را در اختیار آنها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشنها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود

من  ایرانی ام و نیاکان من چنین بودند

مورخان و اندیشمندان بیگانه اینها را گفته اند اما امروز همان بیگانگان دشمن قسم خورده این خاک مقدس گشته اند وبا توطعه های مختلف که یکی از آنها ساخت و اکران فیلم موهون 300 است قصد بد نامی ایران و ایرانی را دارند و بر ماست که دست کمترین با یک اعتراض ساده این افترا را نپذیریم

در این رابطه یک طومار اعتراض اینترنتی تهیه شده که تا کنون به امضای تعداد زیادی از هموطنان رسیده، امیدواریم که شما هم به جمع معترضین بپیوندید. بخاطر ”ایران“

آدرس اینه: (نهایتا 1 دقیقه وقتتون رو میگیره)

http://www.petitiononline.com/wpci96c/petition.html

از غرب سوی شرق زن   ,    بدخواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن    ,     مگذار از او نام ونشان


دوستان  –  من حمید از وبلاگ باور من روزهای دوشنبه به روز میکنم

 

خیام

  بخش بزرگی از رباعیات خیام ریشخند است.خیام با شجاعتی بی نظیر که از مردمان متعصب زمان خودش (زمان پادشاهی آلب  ارسلان و ملک شاه سلجوقی) بعید به نظر می رسد ، به تفکرات دینی مردم خرده میگیرد.خیام در آن زمان جرات می کند مغازه های دگاتیسم مذهبی را در هم بکوبد.دلیلش این است که وی بی اندازه شجاع و بی پروا بوده است.عمر خیام جز سرسخت ترین دشمنان مذهب در زمان خویش بوده است.القفطی در باره رباعیات خیام اینچنین می گوید:

(باطن آن اشعار برای شریعت مارهای گزنده و سلسله زنجیرهای ضلال بود.)

گویند که می مخور به شعبان نه رواست

نه نیز رجب که آن مه خاص  خداست

شعبان و رجب ، ماه خدایند و رسول

ما می رمضان خوریم ، کان خاصه ماست

                                                                                 ***                                                                                                  

طبعم به نماز و روزه چون مایل شد

گفتم که مراد کلیم حاصل شد

افسوس که این وضو به بادی  بشکست

و آن روزه به نیم جرعه می باطل شد

***   

گویند که ماه روزه نزدیک رسید

من بعد بگرد باده نتوان گردید

در آخر شعبان بخورم چندان می

کاندر رمضان مست بخسبم تا عید   

    صادق هدایت درباره تازگی و همیشه تازه ماندن رباعیات خیام چنین می نویسد:

 (فلسفه خیام هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد.چون این ترانه های در ظاهر کوچک ولی پر مغز ، تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری که جبرا به او تحمیل شده و اسراری که برایش لاینحل مانده ، مطرح میکند.خیام ترجمان این شکنجه های روحی شده ، فریادهای او انعکاس دردها ، اضطرابها ، ترسها ، امیدها و یاسهای میلونها نسل بشر است که پی در پی فکر آنها را عذاب داده است.خیام سعی می کند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند.او زیر خنده های عصبانی و رعشه آور مسائل دینی و فلسفی را بیان میکند.بعد راه حل محسوس و عقلی برایش می جوید.)

 یکی از خدمات خیام آن است که بشر را از مقام بزرگی برای خود قائل بود پایین آورده و تاج اشرافیت را از سرش برداشته و حقارت او و دنیایی که در آن بسر می برد آشکار نموده است:

ای بیخبران شکل مجسم هیچ است

وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است

خوش باش که در نشیمن کون و فساد

وابسته ی یک دمیم و آن هم هیچ است

 در نظر خیام تمامی ستارگان نحسند و ستاره سعد وجود ندارد.زندگی شر است بهتر اینست که آدمی هر چه زود تر این دنیا را ترک گوید:

خرم دل آنکه زین جهان زود برفت

و اسوده کسی که خود نزاد از مادر

 آنچه از اشعار خیام بر می آید نشان میدهد که او جبری بود ولی به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشت.جبر یاس آلودی که خیام تعلیم می دهد دارای هیچگونه پاداش و سزایی نیست.به عبارت دیگر در قاموس خیام ،بهشت ، جهنم، مجازات ،مکافات و روز رستاخیز وجود ندارد.مردی که دنیا را شناخته است نمی تواند با این نوع تخیلات شیرین خود را فریب دهد.به همین سبب بود که خیام به این دنیا(که با همه عظمتش هدفی ندارد و به جز ضرورت و احتیاج عبث عامل و محرکی دیگر برایش نتوان یافت با نظر بی اعتنایی می نگریست و قوه قریحه و قدرت علمی خود را راه لذت صرف می کرد.او اوضاع در هم و برهم عالم را مسخره میکرد و به غیر از لذت مقصدی دیگر برای حیات نمی یابد.) او به علت جبری بودن حتی انسان را مسئول اعمال خویش نمی داند.

از آب و گلم سرشته ای من چه کنم؟

وین پشم و قصب تو رشته ای من چه کنم؟

هر نیک و بدی که از من آید به وجود

تو بر سر من نوشته ای من چه کنم؟

  علی رغم اینکه در رباعیات خیام افکار ضد صوفی زیاد دیده می شوند مع ذالک بعضی از افراد او را صوفی دانسته اند.حقیقت آن است که خیام صوفیانه زندگی می کرد ولی معتقدات صوفیانه نداشت.وی ماتریالیست و بدبین بود در حالی که صوفیان ایده آلیست و خوشبینند.همانطور که هانری ماسه میگوید:(بر خلاف مشهور ، خیام شاعر و ریاضی دان ، از عرفان و تصوف بر کنار است. و فقط به شکل ماهرانه ای و  به طور مختصر و مفید ، پرده اضطراب و دلهره ی بشر  را در برابر اسرار سرنوشت کنار میزد.)

ادامه دارد...


یاری نامه:

درباره رباعیات خیام(صادق هدایت)

فلسفه شرق(مهرداد مهرین)

بر گرفته از بزرگان پارسی گو