نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

آریو برزن، ژنرال بزرگ تاریخ ایران...

آریو برزن، ژنرال بزرگ تاریخ ایران
تندیس این سردار ایرانی در ورودی شهر باشت در استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب شده است...

آریو برزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه (دربندپارس) را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت.«اسکندر مقدونی» در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید. اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی (پارمن ین) از راه جلگه (رامهرمز و بهبهان کنونی) به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهیان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه کنونی) را در پیش گرفت و در تنگه‌های دربند پارس (تنگ تک آب کنونی) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید. در جنگ دربندپارس، آخرین پاسداران ایران، با شماری اندک، به فرماندهی آریو برزن، در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریابرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی امکان‌پذیر نبود. از این رو «اسکندر» به نقشه جنگی ایرانیان در جنگ ترموپیل و گذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نکهبانان ایرانی رساند و آنان را درمحاصره گرفت. آریو برزن با 40 سوار و 1200 پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی سپاهیانی که به دستور«اسکندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه دست یافته بودند. آریو برزن با وجود واژگونی پایتخت و درحالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، به وارانه(برعکس) منطق جنگ، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

تندیس این سردار ایرانی در ورودی شهر باشت در استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب شده است.

آذربایجان‌ کجاست‌ ؟

آذربایجان‌ کجاست‌ ؟

 علی‌ عبدلی

 

به‌ روایت‌ یک‌ سند آذری‌ :

 

 

 

 

می دانیم که درکشور ما اشخاص؛  ‌محافل‌ و جریانهایی‌ وجود دارند که‌ نه تنها براین  واقعیت که زبان دیرین آذربایجان غیر ترکی بوده بلکه حتی بر حدود جغرافیایی آنگوشه از خاک ایران‌ از نگاه‌ و منظری‌ باژگونه‌ می‌نگرند. آذربایجان‌ را در گستره‌ جغرافیایی‌ دیگری نشان‌ می‌دهند و برای‌ زبان‌ وفرهنگ‌ اصیل‌ و کهن‌ آن‌ خطه‌ گُرد خیز ‌، نشان‌ و هویتی‌ دیگر می‌جویند. در این‌ راستا عده‌ اندکی‌ روشنفکر مآب‌ و نظریه‌ پردازِ به‌ قول‌ ترکها «اصلی‌ ایتیرَن‌» برای‌ این‌ که‌بتوانند با ایجاد توهم‌ برای‌ گروهی‌ عوام‌ و یا بی‌ اطلاع‌ از تاریخ‌ و تمدن‌ ایران‌، ‌ بیگانگان را به‌ تحقق‌ رویای‌ امپراطوری‌ اوراسیا امید وار نمایند، دست‌ به‌ هر کاری‌ می‌زنند.آنها ضمن‌ بازی‌ با الفاظ‌، انکار حقایق‌، جعل‌ و تحریف‌ اسناد و آثار فنا و فسادناپذیر، ادبی و تاریخی ؛ دور زدن‌ جاهلانه‌ ی‌ واقعیات‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ سترگ‌ ایران‌، ناسزا گویی‌ به‌ خادمان‌ علم‌، کینه‌ورزی‌ نسبت‌ به‌ فردوسی‌ها و سجده‌ نمودن‌ بر چند قصه‌ ی‌ عامیانه‌ اُغوزی‌، در کمینگاه‌ شعار «شوونیسم‌ فارس‌!!» دشنه‌ بر گرده‌ هویت‌ میلیونها ایرانی‌ اصیل‌ و میهن‌ پرست‌ ترکی‌زبان‌ فرو کرده‌ و تمامیت‌ ارضی‌ میهن‌ آنان‌ را آماج‌ تیرهای‌ توطئه‌ می‌کنند زیراآذری‌ هااز اصیل‌ترین‌ و ارجمندترین‌ ایرانیها هستند با این‌ تفاوت‌ که‌ فقط‌زبانشان‌ عوض‌ شده‌ و این‌ مو ضوع‌ خود بیانگر مظلومیت‌ آنان‌ و ستمی‌ تاریخی‌ ست‌ که‌ بر آنها رفته‌ است‌ . اگر یک‌ روز کی‌ آرش‌، جان‌ پاک‌ خود را در چله‌کمان‌ نهاد تا از مرزهای‌ ایران‌ در برابر مطامع‌ هیونان‌ پاسداری‌ نماید، اینان‌ به‌ طرفند دفاع‌ از حقوق‌ آذریها، تمام‌ وجودشان‌ را در طبق‌ اخلاص‌ نهاده‌اند تا در راه‌ تجزیه‌ ی‌ میهن‌،به‌ بیگانگان‌ اهداء کنند. آنها نه‌ تنهااران‌ و شیروان‌ را آذربایجان‌ شمالی‌ می‌خوانند بلکه‌ اساسا" منکر ایرانی‌ زبان‌ بودن‌ سرزمینهای‌ مذکور درگذشته‌ می‌شوند و نه‌ تنها برای‌ کلمه‌ی‌ آذربایجان‌ معنی‌ و ریشه‌ ترکی‌ می‌تراشند، بلکه‌ حتی‌ براوستاو پهلوی‌ نیز اکلیل‌ ترکی‌ می‌پاشند! .به‌ قول‌ مینورسکی‌ « هرجا که‌ مسائل‌ حل‌ نشده‌ای‌ در زمینه‌ ی‌ فرهنگ‌ اقوام‌شرق‌ پدید آید، ترکان‌ بی‌ درنگ‌ دست‌ خود را به‌ همانجا دراز می‌کنند »

اگرچه‌ پندارهاو اندیشه‌های‌ آنچنانی‌ به‌ حدی‌ واهی‌ است‌ که‌ قلم‌ به‌ پاسخگویی‌ آن‌ فرسودن‌ دور از خردمندی‌ ست‌ ولی‌ به‌ اقتضای‌ برخی‌ مطالب‌ این‌ نوشته‌ لازم‌ است‌ تنها به‌استناد یک‌ سند، نکاتی‌ در باره‌جغرافیا و زبان‌ کهن‌ آذربایجان‌ و اران‌ و شیروان‌ دراین‌ فرصت‌، هرچند به‌ اختصار ،روشن‌ شود :

دقیقا" از سال‌ 1918 میلادی‌ که‌ دولت‌ مساواتیها در باکو روی‌ کار آمد، این‌ پرسش‌ عجیب‌ به‌ طور جدی‌ بر سر زبانها افتاد که‌ « آذربایجان‌ کجاست‌، آذربایجان‌ کدام‌است‌» .

اگرچه‌ از همان‌ زمان‌ تا کنون‌ به‌ منظور روشنگری‌ هرچه‌ بیشتر اسناد، مقالات‌ و کتابهای‌ متعددی‌ منتشر شده‌ که‌ هریک‌ از آنها برای‌ پاسخگویی‌ به‌ آن‌ پرسش‌ کفایت‌ داردولی‌ هنوز اسناد فراوانی‌ و جود دارد که‌ منتشر نشده‌ و بسیاری‌ از مطالب‌ ناگفته‌ مانده‌ است‌ .

سالها پیش‌ از آنکه‌ چنان‌ پرسشی‌ مطرح‌ شود و سرزمین‌ «اران‌ و شیروان‌» را «آذربایجان‌» بنامند، اندیشمندانی‌ از همان‌ سرزمین‌ آثاری‌ در زمینه‌ ی‌ تاریخ‌ و جغرافیای‌ موطن‌خویش‌ پدید می‌آوردند که‌ امروزه‌ آن‌ آثار همان‌ قدر که‌ برای‌ ما جالب‌ و دارای‌ اهمیت‌ است‌ ، مایه‌ ی‌ خشم‌ جاعلان‌ نام‌ و نشان‌ شیروان‌ و اران‌ میباشند. ازاین‌ رو به‌ شدت‌ سعی‌دارند که‌ آن‌ آثار را محو و یا بی‌ ارزش‌ قلمداد نمایند .

در بین‌ آثار مذکور (گلستان‌ ارم‌) نوشته‌ عباسقلی‌ آقا باکیخانوف‌ «قدسی‌» ، به‌ لحاظ‌ رعایت‌ روش‌ علمی‌ تحقیق‌ و بهره‌گیری‌ از اسناد و منابع‌ محکم‌، توان‌ تحلیل‌ و تبیین‌موضوعات‌، در بین‌ آثار مشابه‌ آن‌ دوره‌ مقام‌ ویژه‌ای‌ دارد .

باکیخانوف‌ به‌ تأیید آکادمیسین‌های‌ جمهوری‌ آذربایجان‌ (علاوه‌ بر اینکه‌ یک‌ مورخ‌ بوده‌ در دیگر رشته‌های‌ علم‌ نیز آثار گرانبهایی‌ نوشته‌ است‌. او نخستین‌ کسی‌ بود که‌ درآذربایجان‌ به‌ تدوین‌ یک‌ اثر تاریخی‌ «گلستان‌ ارم‌» به‌ شیوه‌ علمی‌ اروپا و آسیا پرداخته‌ است‌. مقدمه‌ کتاب‌ مذکور)

عباسقلی‌ آقا که‌ در سده‌ 19 میلادی‌ ودر شهر باکو می‌زیست‌، نشانی‌ آذربایجان‌ را به‌ صراحت‌ در جنوب‌ رودخانه‌ ارس‌ داده‌ و سرزمینی‌ را که‌ بعدها به‌ این‌ نام‌ خوانده‌ شد،شیروان‌ و اران‌ خوانده‌ است‌. از این‌ رو کتاب‌ گلستان‌ ارم‌ را (تاریخ‌ شیروان‌ و دربند) نامیده‌ و در ذکر حدود جغرافیایی‌ آن‌ نوشته‌ است‌: «ولایت‌ شیروان‌ از طرف‌ شرق‌ به‌ دریای‌ خزر،از سمت‌ جنوب‌ غربی‌ به‌ رود کورا که‌ آن‌ را از ولایتهای‌ مغان‌ و ارمن‌ فصل‌ می‌دهد، از جانب‌ شمال‌ غربی‌ به‌ رود قانق‌ و به‌ خط‌ غیر معین‌، از ناحیه‌ ی‌ ایلسو و پشته‌ ی‌ بلند قافقاس‌ وسلسله‌ جبالی‌ که‌ ناحیه‌ ی‌ کوره‌ و طبر سران‌ را از مملکت‌ قموق‌ و قیطاق‌ امتیاز می‌بخشد و از آن‌ جا به‌ مجرای‌ رود درواق‌ تا محل‌ اتصال‌ آن‌ به‌ دریای‌ خزر محدود است‌ - متن‌کتاب‌، صفحه‌ 4» همچنین‌ در صفحه‌ 73 به‌ صراحت‌ تأکید می‌کند که‌ حدود شیروان‌ تامرزهای‌ ارمنستان‌ کنونی‌ گسترش‌ داشته‌ و قره‌ باغ‌ نیز جزو خاک‌ شیروان‌ بوده‌ است‌ .

در گلستان‌ ارم‌ همه‌ جا شیروان‌ و ارمن‌ و آذربایجان‌ به‌ عنوان‌ سه‌ ولایت‌ جدا از هم‌ یاد شده‌ است‌. در صفحه‌ 35 کتاب‌ مذکور آمده‌: (اتراک‌ ولایات‌ شیروان‌ و ارمن‌ و آذربایجان‌را غارت‌ می‌کردند و ملوک‌ فارس‌ پیوسته‌ با ایشان‌ در جنگ‌ بودند .

همچنین‌ در صفحه‌ 45 می‌گوید: عثمان‌ ابن‌ عفان‌ به‌ ارمن‌ و آذربایجان‌ و مغان‌ و شیروان‌ در آمده‌ و مهم‌ اهل‌ عصیان‌ را به‌ صلح‌ داد .

باکیخانوف‌ در اثر ارجمند خود با شرح‌ دوره‌های‌ مختلف‌ تاریخ‌ برخی‌ از ایالات‌ ماورأ قفقاز، به‌ اشارات‌ متعدد و توضیحات‌ روشن‌، از آذربایجان‌ به‌ عنوان‌ ایالتی‌ یاد کرده‌ است‌که‌ با اراضی‌ ارمن‌ و مغان‌ و قره‌ باغ‌ مجاور بوده‌ و حد شمالی‌ آن‌ از رودخانه‌ ارس‌ تجاوز نمی‌کرد. در یکی‌ از آن‌ اشارات‌ که‌ ذیل‌ وقایع‌ دوره‌ قاجار آمده‌ است‌، می‌گوید: آقامحمد خان‌به‌ استر آباد رفته‌، روز به‌ روز بر مراتب‌ حشمت‌ و تهیه‌ ی‌ اسباب‌ سلطنت‌ افزوده‌ وبر زندیه‌ غالب‌ آمده‌ و به‌ تدریج‌ ایالات‌ عراق‌ و فارس‌ و طبرستان‌ و گیلان‌ و آذربایجان‌ را مسخرکرد ودر سنه‌ 1209 به‌ عزم‌ تسخیر قره‌ باغ‌، پل‌ خدا آفرین‌ را که‌ ابراهیم‌ خان‌ قره‌ باغی‌ برای‌ منع‌ عبور لشکر ایران‌، ویران‌ کرده‌ بود، تعمیر و بر سر قلعه‌ ی‌ پناه‌ آباد که‌ آن‌ را شوشی‌گویند آمده‌ و در منزل‌ توپخانه‌ نزول‌ و به‌ محاصره‌ پرداخت‌ و تقریبا" پس‌ از یکماه‌ عزیمت‌ گرجستان‌ نمود و پس‌ از قتل‌ و غارت‌ تخریب‌ تفلیس‌، مراجعت‌ کرده‌ ودر موضع‌ چهل‌تن‌ مغان‌ به‌ قشلاقمشی‌ پرداخت‌. حکام‌ شیروان‌ و باکو و شکی‌ و قباو دربند با ارسال‌ عرایض‌ و هدایا اظهار اخلاص‌ کردند - صفحه‌ 174 .

گلستان‌ ارم‌ اطلاعات‌ مستند فراوانی‌ هم‌ در مورد ترکیب‌ قومی‌ و زبان‌ اصلی‌ و بومی‌ اهالی‌ ولایات‌ شیروان‌ و اران‌ ارایه‌ می‌دهد. در آن‌ اثر به‌ ویژه‌ در مقدمه‌ بیست‌ صفحه‌ای‌آن‌ که‌ عنوان‌ «دربیان‌ حدود اراضی‌ و سبب‌ تسمیه‌ و احوال‌ نسب‌ و السنه‌ و ادیان‌ ولایات‌ شیروان‌ و داغستان‌» را دارد، به‌ طور کلی‌ اهالی‌ ولایات‌ یادشده‌ را با ذکر نام‌ طوایف‌ و محل‌سکونت‌، مشتمل‌ بر دو گروه‌ «ترکی‌ زبان‌» و «غیر ترکی‌ زبان‌» دانسته‌ است‌ و در مورد ترکی‌ زبانها تأکید نموده‌ که‌ آنها «غالبا" از نسل‌ ترکمان‌ و مغول‌ و تاتار بوده‌ و بعضی‌ نیز درحین‌ محاربات‌ عساکر عثمانی‌ و ایران‌ در زمان‌ صفویان‌ و بعد از آن‌ آمده‌اند. صفحه‌ 19 .

از غیر ترکی‌ زبانان‌ نیزکه‌ شامل‌ بیشتر اهالی‌ شیروان‌ و اران‌ بوده‌، با عنوان‌ تات‌  فرس‌ و عرب‌ یاد می‌شود - صفحات‌ 18 و 19 .

درصفحه‌ 18 کتاب‌ مذکور آمده‌ است‌: هشت‌ قریه‌ در طبرسران‌ که‌ جلقان‌ و روکال‌ و مقاطیر و کماخ‌ و زیدیان‌ و حمیدی‌ و مطاعی‌ و بیلحدی‌ باشد، در حوالی‌ شهری‌ که‌انوشیروان‌ در محل‌ متصل‌ به‌ دربند تعمیر کرده‌ بود و آثار آن‌ هنوز معلوم‌ است‌، زبان‌ تات‌ دارند. ایضا" در صفحه‌ 19 کتاب‌ یاد شده‌ آمده‌ است‌: محالات‌ واقع‌ در میان‌ بلوکین‌شماخی‌ و قدیال‌ که‌ حالا شهر قبه‌ است‌، مثل‌ حوض‌ و لاهج‌ و قشونلو در شیروان‌ و برمک‌ و شش‌ پاره‌ و پایین‌ بدوق‌ در قبه‌ و تمام‌ مملکت‌ باکو سوای‌ شش‌ قریه‌ ی‌ تراکمه‌، همین‌زبان‌ تات‌ را دارند... قسم‌ قربی‌ مملکت‌ قبه‌ سوای‌ قریه‌ ی‌ خنالق‌ که‌ ربانی‌ علیحده‌ دارد و ناحیه‌ ی‌ سموریه‌ و کوره‌ دو محال‌ طبرسران‌ که‌ دره‌ و احمدلو می‌باشند به‌ اصطلاحات‌منطقه‌، زبان‌ مخصوص‌ دارند و اهالی‌ ترک‌ زبان‌ را مغول‌ می‌نامند .

شایان‌ ذکراست‌ که‌ بخش‌ جنوبی‌ جمهوری‌ آذربایجان‌، یعنی‌ اراضی‌ نسبتا" و سیع‌ بین‌ رودخانه‌های‌ کورا (کوروش‌) و آستارا چای‌، جدای‌ از قلمرو حکومت‌ شیروانشاهان‌ بوده‌ وعموم‌ اهالی‌ بومی‌ آنجا نیز تالش‌ و تالشی‌ زبان‌ می‌باشند اما مؤلف‌ گلستان‌ ارم‌ از هویت‌ قومی‌ و زبان‌ آن‌ مردم‌ سخنی‌ به‌ میان‌ نیاورده‌ و از احوال‌ طوایف‌ لزگی‌ و کرد و خنالق‌(خنالج‌) کشور مذکور نیز به‌ اشاره‌ای‌ اکتفا نموده‌ است‌ .

عباسقلی‌ آقا باکیخانوف‌ متولد 1794 میلادی‌، در دوره‌ای‌ می‌زیست‌ که‌ تجاوزهای‌ روسیه‌ تزاری‌ به‌ سرزمینهای‌ شمالی‌ ایران‌ آغاز شده‌ بود و او که‌ شاهد جنگهای‌ استعماری‌روسیه‌ علیه‌ ایران‌ در ولایات‌ مذکور بوده‌، بر این‌ امر گواهی‌ می‌دهد که‌ حتی‌ تا سالها پس‌ از تجزیه‌ ی‌ ولایات‌ قفقاز از ایران‌، زبان‌ رسمی‌ و ادبی‌ در شیروان‌ و اران‌ فارسی‌ بوده‌ وکودکان‌ در مدارس‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ آموزش‌ می‌دیدند. او خود در زمان‌ تألیف‌ گلستان‌ ارم‌ صاحب‌ ده‌ جلد کتاب‌ بوده‌ و از آن‌ میان‌ (ریاض‌ القدس‌) به‌ زبان‌ ترکی‌ و (عین‌ المیزان‌) به‌عربی‌ و بقیه‌ ی‌ کتابهایش‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ بود. این‌ موضوع‌ در مورد عموم‌ صاحبان‌ آثار معاصر و سلف‌ باکیخانوف‌ و حتی‌ مدتها بعد نیز صدق‌ داشته‌ است‌. چنانکه‌ در بخش‌ پایانی‌گلستان‌ ارم‌ که‌ به‌ معرفی‌ مشاهیر ادب‌ و هنر شیروان‌ و نواحی‌ مجاور آن‌ اختصاص‌ دارد، دیده‌ می‌شود که‌ همه‌ ی‌ کسانی‌ که‌ از آنها یاد شده‌، فارسی‌ زبان‌ بوده‌اند و یا دست‌ کم‌ زبان‌آثارشان‌ فارسی‌ بوده‌ است‌ .

سالها پیش‌ درجایی‌ به‌ این‌ قلم‌ آمد: سخن‌ گفتن‌ از تاریخ‌ و فرهنگ‌ ایران‌ بدون‌ لحاظ‌ کردن‌ ولایات‌ قفقاز، خصوصا" جمهوری‌ آذربایجان‌، ناقص‌ و خطاآمیز خواهد بود.  واکنون‌ گلستان‌ ارم‌ اثری‌ ست‌ که‌ می‌تواند به‌ ما در پرداختن‌ به‌ جنان‌ مهمی‌ یاری‌ دهد. این‌ اثر یکی‌ از غنی‌ترین‌ منابع‌ علمی‌ ست‌ که‌ مارا به‌ شیروان‌ و اران‌ و دربند می‌برد و مطالب‌تازه‌ و ارزشمندی‌ درمورد اوضاع‌ تاریخی‌ و زبان‌ و فرهنگ‌ و جوامع‌ آن‌ دیار ارایه‌ می‌دهد که‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ برای‌ جریانهای‌ پان‌ تورکیست‌ خوش‌ آیند نیست‌. از این‌ رو است‌ که‌امروزه‌ کتاب‌ گلستان‌ ارم‌ در وطن‌ و زادگاه‌ مؤلف‌ اش‌ به‌ آرشیو آثار ممنوعه‌ سپرده‌ شده‌ وازمؤلف‌ دانشمندآن‌ به‌ نیکی‌ یاد نمی‌شود.

از گلستان‌ ارم‌ نسخ‌ خطی‌ متعددی‌ وجود دارد و بیشتر آنها در آرشیوهای‌ نسخ‌ خطی‌ جمهوری‌ آذربایحان‌ نگهداری‌ می‌شود. در سال‌ 1970 تصحیح‌ متنی‌ از آن‌ با مقدمه‌ای‌علمی‌ و انتقادی‌ به‌ وسیله‌ انتشارات‌ علم‌ باکو منتشر گردید و در سال‌ 1383 عین‌ آن‌ نسخه‌ به‌ وسیله‌ی‌ انتشارات‌ ققنوس‌ در ایران‌ تجدید چاپ‌ و در اختیار علاقمندان‌ به‌ این‌ گونه‌آثار قرار گرفته‌ است‌ . 

منبع : آذرگشسب