نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

بخشی از نامه ی نیما یوشیج به صادق هدایت

بخشی از نامه ی نیما یوشیج به صادق هدایت
 هنگام خواندن بعضی از قسمتهای نامه ی نیما به هدایت ، بدون مبالغه احساس سرما کردم . روا دیدم ، دیگران هم این نامه ، این تلخنامه ، را بخوانند . شاید گوشه ای از تصورات نیما ، از نازک آرای تن ساق گلش به نظر آید . بیشتر این نامه به نقد آثار هدایت می پردازد که من آن قسمتها را حذف کردم . شاید در فرصتی دیگر به آنها هم بپردازم .

زمستان ۱۳۱۵

به صادق هدایت

دوست عزیزم

   چند تا کتابی را که توسط علوی فرستاده بودید ، خواندم . شما فقط یک اشتباه ، خطای بزرگ مرتکب شده اید . این قبیل کتاب ها مثل ( چمدان ) *و ( وغ وغ ساهاب ) به اندازه ی فهم و شعور ملت ما نیست .  این دوره که به ما می گویند ابنای آن هستیم از خیلی جهات که اساس آن مربوط به شرایط اقتصادی و مادی است ، فاقد این مزیت است . در صنعت نمی توان آن را یک دوره ی موافق تشخیص داد . شما با نوولها ** که انسان میل می کند تمام آنها را بخواند ، برای مرده ها ، بی همه چیزها روی قبرستان چیزهایی راجع به زندگی و همه چیز ساخته اید ... .

  من خودم در طهران که هستم می بینم کدام امیدها به فاصله ی کم باید محدود شده باشند . روز به روز یک چیز خاموش می شود و به این جهت اظهار نظر در خصوص نوولهای شما می کنم . این کار خیلی زود است . فقط برای خود ما می تواند بی معنی نباشد .

....

   دوست عزیزم ! در مورد آثار شما ، مخصوصا موضوع افکار آثار شما گفتنی زیاد است . اما من آن را می گذارم برای بعد . کاری را که تو در نثر انجام دادی من در نظم کلمات خشن انجام داده ام که به نتیجه ی زحمت آنها را رام کرده ام . اما در این کار من مخالفت زیاد است ، زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه  است و سوسکها بالا می روند و ضجه می کشند و مثل ( واشریعتا) و ( واوزنا ) می زنند .

   بالاخره کار من هنوز نمودی نخواهد داشت و تا مرگ من هم نمودی نخواهد داشت . این کاری است که برای آن تمام عمرم را گذاشته ام بی خبر از اینکه دیگران چند ساعت را به مصرف رسانیده دیواری که من در تمام عمرم ساخته ام ، در یک ساعت بهم زده و معلوم نیست چه جور باید ساخت و روزی ساخته ی نحس آنها باید خراب شده به همین دیوار برگردند .

   من مطلب را در همین جا تمام می کنم و آرزوی موفقیت آن دوست عزیز را دارم .

دوست شما

نیما یوشیج


* داستانی از بزرگ علوی

** داستان ها

....................................................................

برگرفته از :

نامه های نیما یوشیج : به کوشش سیروس طاهباز

 

نظرات 2 + ارسال نظر
اسیر زندگی یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:41 ق.ظ http://http://golame2025.blogfa.com/

سلام...خوبی...؟؟؟
رنگ زمینه وبتون با رنگ قلمتون جور در نمی یاد...
نمی شه مطالبش رو خوند...
شاد زی ....مهر افزون...

سارا خانم دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ب.ظ

سلام عزیزم
تا مغز استخوان
می سوزاند و می سوزاند
به دیوار چنگ می زنم
به سنگ چنگ می زنم
استخوان می سوزد
کسی را هوای گوش دادن به ناله هایم نیست
تنها
تنها
می بینم مردمی را که کورند و کرند و دیوانه
شاید باید
ما نیز اینچنین شویم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد