نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

روشی جدید جهت عبور از فیلترینگ

اگه دوست دارید برای همیشه از شر فیلترینگ راحت بشید و با خیال راحت در اینترنت گشت بزنید بدون اینکه از سرعتتون کم بشه پیشنهاد می کنم مطلب زیر را تا انتها بخونید:


این دستور فقط بر روی مرورگر فایرفاکس قابل اجرا می باشد.

۱-برنامه Freegate را از اینجا دانلود کنید و اجرا نمائید:(پس از اجرا مرورگر اینترنت اکسپلورر باز می شود که نیازی به اون نیست می تونید ببندینش ولی خود برنامه Freegate رو باز نگه دارید)

http://www.uploading.com/files/RQLFNMKT/fg677p.exe.html


۲-افزونه Foxy Proxy را از اینجا دریافت کنید و نصب نمائید:

https://addons.mozilla.org/en-US/firefox/addon/2464


۳-پس از نصب افزونه از شما پرسیده می شود که آیا می‌خواهید آن را برای کار کردن با Tor تنظیم کنید یا خیر. که زیاد اهمیتی نداره Yes را انتخاب کنید یا No



۴-حال بر روی آیکون روباهی که پس از نصب به نوار وضعیت فایرفاکس اضافه شده کلیک کنید تا پنجره تنظیمات برنامه‌باز شود (با کلیک راست و انتخاب Options نیز می‌توانید این پنجره را باز کنید).


۵-سپس Add New P.r.o.x.y را انتخاب کنید تا پنجره ایجاد پـروکسی جدید باز شود.در بخش P.r.o.x.y Name نام پـروکسی مورد نظر را وارد کنید (مثلا بنویسید Freegate) سپس به بخش دوم یعنی P.r.o.x.y Details بروید و در بخش Host Name عدد127.0.0.1 و در بخش Port نیز عدد8567 را وارد نمائید.



۶-حالا OK را بزنید.پنجره‌ای باز می‌شود که از شما می‌پرسید با وجود این که الگویی را برای آدرس‌ها تعیین نکرده‌اید تصمیم به ادامه کار دارید یا خیر.بدون توجه به این پیغام Yes را انتخاب کنید.



۷-حالا نام پروکسی به لیست منو افزونه اضافه شده و با یک کلیک می‌توانید آن را فعال و یا غیرفعال کنید:



به همین راحتی می تونید از تمامی فیلترها عبور کنید در صورتی که با هر گونه مشکلی برخورد کردید در قسمت نظران مشکل خودتون رو بگید تا راهنمائیتون کنم.

پرچم ایران

پرچم ایران ، از دیروز تا امروز 


پیشینه

نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید.

فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می گفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است.

محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابولحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند.

به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند ".

با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجائی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام میدانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد.


در سال 355 خورشیدی ( 976 میلادی ) که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال (1979 میلادی). در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانهً جمهوری اسلامی (تشکیل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد.  

افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر

در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانهٌ تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد.

پرچم در دوران صفویان

در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادهً ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیهً دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همهً این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.

پرچم در عهد نادرشاه افشار

نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشهً بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.

دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود.

امیرکبیر و پرچم ایران

میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد.

انقلاب مشروطیت و پرچم ایران

با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضس باشد.

پرچم بعد از انقلاب

 

گرفتگاه :http://www.farhangsara.com/fflag.htm

نخستین تصویر بر روی پرچم ایران

آخرین اندرزهای کورش کبیر

فرزندان من. دوستان من. اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته ام. من آن را با نشانه های آشکار دریافته ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید. کام من این است که این احساس در اعمال و رفتار شما مشهود باشد. زیرا من هنگام کودکی، جوانی و پیری بخت یار بوده ام همیشه نیروی من افزون گشته است.آنچنانکه امروز نیزاحساس نمیکنم که ازهنگام جوانی ناتوان ترشده ام.من دوستان را به خاطر نیکوییهای خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار دیده ام.زادگاه من قطعه کوچکی از آسیا بود. من آن را اکنون با افتخار و بلندپایه باز میگذارم. در این هنگام که به دنیای دیگر میگذرم، شما و میهنم را خوشبخت میبینم و از اینرو میل دارم که آیندگان نیز مرا مردی خوشبخت بدانند.

 فرزندانم! من شما را از کودکی چنان تربیت کرده ام که پیران را آزرم (شرم)دارید و کوشش کنید تا جوانتران نیز از شما آزرم بدارند.

 تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین سلطنتی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت، دوستان صمیمی برای پادشاه عصای مطمئن تری هستند.هرکس باید برای خویشتن، دوستان یکدل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد.

 

به نام خدا و نیاکان درگذشته، ای فرزندان اگر میخواهید مرا شاد کنید نسبت به هم آزرم بدارید.پیکر بیجان مرا هنگامی که دیگر در این دنیا نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زودتر آن را به خاک بازدهید. چه بهتر از اینکه انسان به خاک که این همه چیزهای نغز و زیبا میپرورد آمیخته شود.من همواره مردم را دوست داشته ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت میبخشد آمیخته شوم.اکنون احساس میکنم جان از پیکرم میگسلد... اگر از میان شما کسی میخواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد تا هنوز جان دارم نزدیک شود و هنگامیکه روی خود را پوشانده ام از شماخواستارم که پیکرم را کسی نبیند حتی شما فرزندانم.از تمام پارسیان و متحدان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر شوند و مرا از اینکه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم برد، درود فرستند.

به آخرین اندرز من گوش فرا دارید اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید. به دوستان خودنیکی ورزید. بدرود دوستان و فرزندان .

وطنم .........ایران من........

سعی میکنم فکرمو متمرکز کنم و سعی میکنم به یاد بیارم کجا ریشه دارم ......

کجا رشد کردم........

کجا به ثمر نشستم...........

نقشه گربه کوچولو و خپل روی کره زمین بهم دهن کجی میکنه...........

با یک نیشتر میافتم به جونش .........

تیکه تیکش میکنم............ تهش یک موش کوچولو میمونه...........

به قهقهه می افتم...........

این یعنی ایران من............... یعنی سرزمین مادری من.

سرزمینی که پدران من ..........و پداران ایشون......نسل در نسل روی خاکش احساس آزادی و غرور داشتن............

صدای پدرم با تو گوشم می پیچه: ایران همه چیز.........اینجا آخر دنیاست......... اینجا آخرین منجی به خورشید سلام میده............

آخرین منجی..........

آخرین..........

دوباره به گربه کوچولو  پوزخند میزنم........

و اشک وطنمو نادیده میگیرم...........

به وطن فکر میکنم

عاشق دریای خزرم........ عاشق غمش........جنگلهای سر سبز مازندران.........انزلی و رشت.......

عاشق افسانه دیوان..........چند سالم بود که بابا داستان دماوند میگفت ودیو اسیر درونش.....

سیگارمو روشن میکنم و پاهامو میندازم روی کاناپه راحتی...........

به نقش و نگار هخامنشی روی مبل چشم میندازم که هر روز روش میشینم ........

و همه گذشته باستانی وطنمو به سخره گرفتم...........

چشمامو میبندم..........

به یاد مشهد و بجنورد و نیشابور و بیرجند ............ به خودم میگم : مرگ بر وطن.........

که اگر وطن نبود من هم نبودم..........

و مجبور نبودم اینهمه مدت تحمل کنم..........

که اگر وطن نبود تعهدی هم در کار نبود .............

سعی میکنم بهش فکر نکنم.........

زیر دوش اب گرم یاد سرئین  ر هام نمیکنه..........

به یاد اردبیل و تبریز و ارومیه گریه میکنم........

سرزمین مادری من هویتشو از دست داده...........

آذری زبان ها آمال و آرزوشون پیوستن به آذربایجانه........ اونها خوشبختی رو در کنار وطن بزرگ مادری نمی بینن.........

از زنجان چیزی نمونده جز نامی خالی از دار المومنین..........

لخت میام توی سالن.......

چشمم به پوستر زیبایی از پاوه میافته.........که دوستم بهم هدیه داده.........

از کرد بودن فقط اختلاف و هرج و مرج به گوش میرسه...........

مردمانی که مظهر غرور و شادی بودند با یک سیاست کثیف قافیه خود را باختن.........ظاهراْ هنوز هستند و در فکر کردستان بزرگ .........ولی وطن براشون بی معناست.........

به یاد لرستان به خنده های بی معنای خودم خاتمه میدم.................

به یاد همدان.........

به یاد اراک....... یاد کاشان و نائین ..........اصفهان.........قم........ سمنان و شاهرود .دامغان و....

یک سیگار جدید

گور پدر وطن کرده............بذار من خوش باشم...........گور پدر همه............

کرمانشاهان بهم لبخند میزنه........ اشک ایلام دلمو ریش میکنه.........

صدای داد خوزستان بیچارم میکنه..........

گوشهامو میگیرمو و داد میزنم ازت متنفرم رهام کن میخوام برم.........

میخوام مثل همه فرار کنم...........

شیراز و بوشهر و بند رعباس و میناب و لنگه و ابوموسی و قشم و کیش..............

چابهار و زاهدان و ایران شهر.........

کاشمر و کرمان و تفت و سیرجان......... یزد و میبد .........

یاسوج و شهر کرد........

آباده و سپیدان.........خوراسگان و جهرم و داراب..........

خلیج پارس...............

همه و همه بهم میخندن..............

من ازت متنفرم وطن...................

از مردمان ابله و احمقت که به من هم وطن پشت میکنن و حرف غریبه رو حجت می دونن.........

ازت متنفرم .........

از فرزندان ریاکارت............

از خودم بیزارم که زاده تو هستم و هیچ غلطی نمیتونم بکنم.........

اجنبی چنگ انداخته به جونتو و داره تیکه پارت میکنه.........

من چرا عقب بمونم.........

تا جون در بدن دارم نیشتر به قلبت فرو میکنم............

تهران .........ابر شهر آلوده به گناهت رو یاری میکنم تا بزرگتر و کثیفتر جلو بره.........

ابهای روانت رو با هر چیز ممکن الوده میکنم

زمینت رو لگد مال خود خواهیهام میکنم................

و تو سکوت کن.............

چون مادری دلسوز در خود بریز و طغیان مکن............

من با دست خودم نابودت میکنم و از خاک دل میکنم............

سرگردان و بیکس اواره سرزمین غریب............

اگر ازم پرسیدن : اهل کجا هستم در پاسخ بهشون میگم : از دیار وطن فروشها به اینجا اومدم....

----------------------------------------------

ایران.........

ایران........

ایران........

ما اصل رو فراموش کردیم..........

در جزئیات گم شدیم..........

فریب سیاست کثیفی رو خوردیم..........

وقت اون نرسیده که اختلافات رو بذاریم کنار و هر کدوم ناجی بشیم..........

وقتش نرسیده سرزمین مادری رو از اینهمه کین و نفرت نجات بدیم.........

سیگارمو خاموش میکنم...........

به یاد کوروش کبیر و داریوش و خشایار شاه..........

به یاد فردوسی و حافظ و سعدی

به یاد خیام و ابن سینا و خوارزمی

به یاد مولوی و ستار خان و مصدق..........

به یاد تمام داشته ها و نداشته ............فریاد میزنم زنده باد وطن.........

زنده باد وطن

زنده باد وطن

تا جان در بدن دارم .................... همه وجودم فدای خاک سرزمینم............

-------------------------------------------

اینجا ایران است

اینجا مثل جاهای دیگه اسمونش ابی ........

اینجا سرزمین ۴ فصل

ثروتمند

پر از برکات بی حد و مرز خداوند بزرگ

اینجا سرزمین نعمت و خوشی است

با مردمانی نجیب و اصیل

ایران هر وجب از خاکش نعمت و ثروت...............

ایران سرزمینی که آخرین ناجی درون رشد میکنه و اوج میگیره......

اینجا سرزمین یکتاپرستانه

اینجا سرزمین تمدن..........

مردمانی که هرگز در طول تاریخ به توحش و بت پرستی محکوم نشدن........

هرگز نژاد پرست نبودن.........

اینجا ایران هم وطن من.................. 

اینجا پرشیاست ...........

در کتب جغرافیا گفتن ایران سرزمین خشکیه........

من به تو میگم دروغه......... که حتی کویر پر از برکته..............

من به تو میگم که ما مردمان فقیری نیستیم...........

به ما دروغ می گن تا فراریمون بدن تا ما رو از سرزمین ابا و اجدادیمون بیرون کنن

ما رو میبرن با خفت و خواری ازمون کار میکشن و در ازای امکانات اولیه که هر جای این سرزمین هم میتونیم داشته باشیم به بهای اندکی وطن فروش میکنن

ما رو میبرن تا چرخ صنعت خودشون به حرکت دربیاد.........

بهمون اجازه میتینگ و کنفرانس و حرف زدن میدن ولی کار خودشونو پشت پرده میکنن......

حرفهای ما برای اونها چه اهمیتی میتونه داشته باشه

مگه یک امریکایی ..انگلیسی .......فرانسوی یا المانی دلش برای من ایرانی می سوزه که من بهش اعتماد کنم..........

اینجا وطن.........

بذار از خودی بخورم تا بیگانه

بذار خودی من تحقیر کنه تا بیگانه

بگذار در همین سرزمین تلاش کنم.........

اینجا ایرانه..........

ما زاده نجابت و اصالتیم..........

کسی نمیتونه گذشته ما از ما بگیره

همه اشتباه میکنند ...........

ولی همیشه برای جبران فرصت هست

مگر آلمانها اشتباه نکردند ..............ولی هنوز هم هستند.........

مگر امریکا وحشی نبود..........

مگر اروپا قرون وسطی نداشت ........

مگر ایتالیا مافیا نابود نکرد..........

مگر شوروی فر و نپاشید..........

همه اشتباه کردند ولی جبران کردند

یک نسل اشتباه میکنه

نوبت نسل ماست که جبران کنیم

ما زاده نبوغ و نجابتیم..............

وقتشه.............. به وطن دوباره سلام کنیم..........

اینا حرف دل منه.............

می تونیم با هم وطن رو آباد کنیم...........

روش فکر کنید........

با نویسنده‌ی وبلاگ «شهربَراز»

گفتگوی سرای دانای توس

 

با نویسنده‌ی وبلاگ «شهربَراز»

مصاحبه‌کننده: کورش جوشن‌لو

 

دیرزمانی است که با وبلاگ «شهربراز» آشنا هستم. وبلاگی که بدون اغراق خواندن بیشترینه‌ی مطالبش سودمند و آگاهی‌بخش است. نویسنده‌ی «شهربراز» دوست‌دار ایران و فرهنگ آن است و در پاسداشت آن در برابر بدخواهان کوشش فراوانی می‌کند. البته وبلاگ‌هایی با این هدف در صحنه‌ی اینترنت فراوان است اما فراوانی مایه‌ی علمی نویسنده‌ی این وبلاگ، آن را از بسیاری دیگر متمایز کرده است. از سوی دیگر پختگی و کارآزمودگی نویسنده، "شهربراز" را از بسیاری از کژراهه‌ها که سوگمندانه بسیاری از وبلاگ‌نویسان جوان دچارش هستند (چون سیاست‌زدگی، دین‌ستیزی، نژادپرستی، شخصیت‌پرستی و ...) مصون داشته است.

در راستای معرفی وبلاگهای برگزیده، برای گفتگو به سراغ نویسنده‌ی "شهربراز" رفتم و خوشبختانه ایشان دعوت من را به گفتگو پذیرفتند. امید است مطالعه این گفتگو راهنمایی برای وبلاگ نویسان جوان باشد. اینک نظر خوانندگان را به این گفتگو (ی نوشتاری) جلب می‌کنم:

 

 

- «شهربراز» کیست؟ چیست؟ کجاست؟ و دلیل دلبستگی شما و انتخاب این نام چیست؟

 

- شهربَراز نام یکی از اسپهبدان بزرگ ایران در زمان خسرو دوم (مشهور به پرویز، در اصل ابرویژ به معنای شکست‌ناپذیر) بوده است.  من وقتی داشتم کتاب دکتر کاوه فرخ به نام «اسواران ساسانی» را می‌خواندم به نام شهربراز برخوردم و به وی علاقه‌مند شدم. برای آگاهی بیشتر درباره‌ی معنای نام و داستان شهربراز می‌توانید به خود وبلاگ نگاه کنید به ویژه مطلبی که درباره‌ی سالمرگ او نوشتم به این نشانی:

http://shahrbaraz.blogspot.com/2008/06/blog-post_11.html

وی در جنگ‌هایش با روم شرقی پیروزی‌های پرطنینی به دست آورد که در سوره‌ی روم در قرآن نیز بدان اشاره شده است. نمی‌دانم به نظر من شاید اگر خودخواهی و رشک خسرو پرویز نسبت به شهربراز و دسیسه‌اش برای از بین بردن شهربراز نبود شاید شهربراز می‌توانست بساط امپراتوری روم شرقی را درهم پیچید و مسیر تاریخ جهان عوض می‌شد. البته این فقط حدس و گمان من است به عنوان خواننده‌ای عادی نه واکاونده‌ی تاریخ!

دلیل آن که من این نام را برای وبلاگم برگزیدم این بود که خواستم کنجکاوی خواننده تحریک شود و ببیند شهربراز یعنی چه و بروند و با گوشه‌هایی از تاریخ آشنایی بیشتری پیدا کنند. برخی دوستان در ابتدا می‌پرسیدند این شهر ِ براز کجاست؟ گمان می‌کردند شهربراز یعنی شهری برازنده برای زندگی و مانند آن. (به دنباله بروید)

  ادامه مطلب ...