نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

ایران؟

با شنیدن لغت "ایران" چی توی ذهتون متبلور میشه؟
اگه خوبه چرا نمیخواین همین ذهنیت رو توی ذهن هر شونده ای تجسم کنین!
برای این کار از خودمون میتونیم شروع کنیم؟ نه؟
میشه کاری کرد میشه من مطمئنم!

بزرگترین هنر من ...

بزرگترین هنر من

 

هنر من و بزرگترین هنر من: فن زیستن در خویش. همین بود که مرا تا حال زنده داشت. همین بود که مرا از اینهمه دیگرها و دیگران بیهوده مصون می داشت.

 هر گاه با دیگران بودم خود را تنها می دیدم. تنها با خودم، تنها نبودم اما، اما اکنون نمی دانم این "خودم" کیست؟ کدام است؟

هر گاه تنها می شوم گروهی خود را در من می آویزند که منم و من با وحشت و پریشانی و بیگانگی در چهره هر یک خیره می شوم و خود را نمی شناسم! نمی دانم کدامم؟

می بینی که چه پریشانی ها در بکاربردن این این ضمیر اول شخص دارم، متکلم! نمی دانم بگویم از اینها من کدامم یا از اینها من کدام است؟ پس آنکه تردید می کند و در میان این "من" ها سراسیمه می گردد و می جوید کیست؟ من همان نیستم؟ اگر آری پس آنکه این من را نیز هم اکنون نشانم می دهد کیست؟

اوه که خسته شدم! باید رها کنم. رها میکنم اما چگونه می توانم تحمل کنم؟

تا کنون همه رنج تحمل دیگران را داشتم و اکنون تحمل خودم رنج آورتر شده است.

می بینی که چگونه از تنهایی نیز محروم شدم؟! 

  

شهید راه قلم استاد

 « دکترعلی شریعتی »

( هبوط در کویر )

 

آتش از دیروز تا امروز

 

به کوشش آرزو رضایی

آتش در ایران باستان و اوستا آتر و آترش خوانده شده است.به پهلوی آتش را اتور و آتخش نوشته اند.از نامهای دیگر آتش آذر و آدر است.

آتش از دیرباز در میان ایرانیان جایگاه ویژه ای داشته است .در دیدگاه ایرانیان آتش پیدا شده به دست پادشاهی به نام هوشنگ است.به گفته فردوسی بزرگ روزی هوشنگ با چند تن از یارانش به کوهی رفته بود که ماری بزرگ و سیاه بر آنان یورش برد و هوشنگ سنگی به سوی مار پرتاب کرد:             

برآمد به سنگ گران سنگ خورد

همان و همین سنگ بشکست خرد

فروغی پدید امد از هر دوسنگ

دل سنگ گشت از فروغ اذرنگ

نشد مار کشته ولیکن ز راز

پدید آمد آتش از آن سنگ باز

هر آنکس که بر سنگ آهن زدی

از او روشنایی پدید آمدی

از برخورد سنگ پرتاب شده با سنگ دیگر روشنایی و فروغی پدید آمد که مار را ترساند و فراری داد.و این شکل گیری آتش بود. از آن پس آتش سپند(مقدس) شمرده شد و جشن سده پایه گذاری شد.

جهاندار پیش جهان آفرین

نیایش همی کرد و گفت آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد

همین آتش آنگاه قبله نهاد

به گفته فردوسی و در باور بسیاری کشف کننده اتش ایرانیان بوده اند.افسانه یا آمیغ(حقیقت) آتش به دلیل داشتن نور و گرما بسیار مهم است. میتوان گفت آتش است که انسان را از جانداران دیگر جدا ساخت و زندگانیش را به یکبارگی دگرگون گردانید.  چون آتش بهترین وسیله آسایش او گردید آن را از همه گرامیتر دانست و به پرستش آن پرداخت .

اقوام ایرانی همان آرین ها و یا آریایی هایی بودند از مناطق سرد روسیه و سیبری به سرزمین ایران کوچیده بودند.برای این نژاد اتش میتوانست در خور ستایش باشد.چرا که آنان را از سردرگمی و سرمای استخوان سوز نجات میداد.به آنان راه می نمایاند.و آنان را به سرزمین رویاهایشان میرساند.تا که به ایران امدند و ایران را تشکیل دادند با اقوام ساکن در ایران پیوند خوردند و قومی یکپارچه شدند.شاید همین دیرینه و خاطره باعث میشد ایرانیان طبیعت را بپرستند.هوای نیک و اتش و خاک بدون برف و اب یخ نزده گوارا برای این قوم به مانند خدایی بود زندگی می بخشید ولی در این چهارگانه بازهم اتش برتر بود چرا که دسترسی به ان سخت بود ولی با دسترسی به آن سه گانه دیگر هم بدست می امد.

شد از خاوران کاروانی روان

همه کاروان دوده آریان

گروهی همه گرد و چادر نشین

پراکنده از جور تاتار و چین

سیه چشم و ابروی و ژولیده موی

ز چرم دد و دام جامه بدوی

پرستنده انجم و ماه و هور

ولی بی خبر از خداوند نور

رسیدند با خاندان گله

شدند اطراف ایران یله

چراگاه و آبشخوری دلپسند

در این مرز دیدند پست و بلند

ایرانیان طبیعت پرست نیز آتش را گرامی دانستند.خدایان پنداری ایرانیان همه گرداگرد آذرگاه آتش فروزان فرا می آمدند و برای خود جایگاه گزیده بودند و آتش و همه آن چیزهایی که بسته به آن بودند باعث رنگینی مراسم مذهبی بود.ایرانیان نذرهای خود را به آتش می ریختند تا آتش آن را به خدایان که بر تختگاهی بر آسمان نشسته است برساند. آتش از سوی دیگر نیز برای ایرانیان سود مند بود. آتش شبهای سرد کوهستان ها و دشتها و کویرهای ایران را گرم میکرد. آتش جانوران وحشی را دور میداشت. چون روشن کرده آتش آسان نبود آنها پیوسته آتش را در مکانی در شهر و دهات خویش روشن میگذاشتند. تا هر کس بخواهد آتش خانه خود را شعله گرفتن از این آتش روشن بدارد. این آتش فروزان در دهات هم مسافران و کاروانان را راهنمایی میکرد.

در میان این نژاد اشوزرتشت که پی به خدای یگانه برده بود برخاست. دید او به آتش از نوع دیگری بود .او اتش را فروزه خداوند دید . یک نماد. او دریافت خداوند شیدان شید(نور نورها)است و آتش نیز یک منبع نور. او دریافت که نور است که انسان را به خدا میخواند . و گرمای آتش مانند گرمای عشق انسان به اوست. آتش زیبایی او را یاد آور میشود.ولی اشو زرتشت همانگونه که نمودارها و نگاره ها و پیکره ها را از آلایش پنداربافی و ناپاکی زدود آتش را هم پیکره مینوی بخشید.

قضا را دین مرز مینو سرشت

دری باز شد از سرای بهشت

درخشید خورشید گیتی فروز

شب تیره آریان کرد روز

برافکند زردشت از رخ نقاب

خجل کرد رخساره آفتاب

به یکدست آتش به یک دست زند

یکی رمز حکمت یکی راز و پند

یکی مایه روشنیهای خاک

یکی روشنی بخش دلهای پاک

نیایش بهر مزد روشن نکوست

که خورشید روشنگر بام اوست

در گاتها سرود:

(( ما ای اهورا خواهان آتش تو می باشیم. که پرتو راستی تواناست .آن نیرومند است و آشکارا نیکان را کمک میکند.و شادی می بخشد ولی ای مزدا بدخواهان را یک دم از میان بر میدارد.)) ۳۴-۴

(( هنگامی که دروغکار برای ازار من کمر می بندد، که را ای مزدا جز آتش و منش خود برای نگهداری من گمارده ای؟ از پرتو کارهای این دو گوهر است ای اهورا که آیین راستی به کار بسته می شود. نهادم را از این دستور آگاه ساز.)) ۴۶ـ۷

در یسنا هات ۱۷ شش نوع اتش آورده شده است:

۱/آتش برزی سونگهه(اتشی که روی زمین وجود دارد و ما به کار میبریم)

۲/آتش وهوفریان(آتش کالبد و غریزه انسان که بدون آن زندگی غیر ممکن است)

۳/آتش اروازیشت( اتشی که در نباتات و رستنی هاست)

۴/آتش وازیشت(برق آسمان)

۵/آتش سپینیشت( آتشی که در گروسمان روشن است)

۶/آتش نریوسنگ

پیداست که آتش زرتشت آن گرما و روشنی و ان پرتو مینوی است که از اهورا مزدا سرچشمه میگیرد.اهورامزدایی که خود نور مینوی است.آن روشنی گاه و جای هرمز است که آن را روشنی بیکران خوانند.

آتش به دلایل زیادی هم پرستش سوی (قبله) زرتشتیان قرار گرفت: ۱/آتش گرم و روشن است و این را می رساند که انسان باید پیوسته مانند آتش گرم و روشن باشد و دیگران را از تاریکی برهاند.۲/زبانه اتش همیشه رو به بالاست و این را میرساند که انسان باید همیشه رو به بالا و پیشرفت رود.۳/آتش را باید با اندیشه روشن کرد.اتش بی اندیشه یا خاموش میشود یا فاجعه می آفریند.۴/درمیان مواد جهان تنها و تنها آتش است که پاک است و پلیدی در ان راه ندارد.۵/آتش مانند خداوند پلیدی ها را پا ک میکند و خود همیشه پاک می ماند......

در آتش نیایش امده است: آترُو . اَ هو رَهٍه .مَزداو. پُوترَه . تَوَه .آتَرش.-پوترَه . اَهورَهه مَزداو . ( درود و یزشن و ستایش و نیایش باد به تو ای آذر پسر اهورا .) شاید واژه پسر در اینجا به اندیشه آید که اهورامزدا دارای پسر است و صفات انسانی دارد ولی منظور تنها اینست درود به ای آتشی که ریشه تو اهورامزدا است.آتشی که نماد خداوند است و در جهان مادی نور بودن خداوند را میرساند.نوری که چشمان انسان قادر به دیدنش باشد . البته واژه پوتره به آفریده هم ترجمه شده است.

فلسفه اشراق که سهروردی پایه گذار آن بوده است از فلسفه آتش و نور بودن خداوند سرچشمه گرفته است.

در فرهنگهای دیگر و همچنین دینهای سامی هم آتش گرامی داشته شده است. چنیان و ژاپنی ها و مکزیکی ها ان قدر به آتش احترام مگیذاردند که برای آن صفت پروردگاری قائل بودند.هندوان در بسیاری از جشن ها آتش روشن میکنند و در جشن عروسی ، عروس و داماد سه بار به دور اتش سپند میگردنند. در معابد مصر شبانه روز آتش می سوخت.قوم ژرمن در برابر خدایشان تور چراغی را پیوسته فروزان میکردند.اسلاوها به احترام خدای خود پرون نام داشت جلوی آتش به نیایش میپرداختند.در یونان در شهر المپیا معبدی بود که آتش سپند آن همیشه روشن بود.

در انجیل نیز صحبت از تعمید در آتش شده است. در کلیسا ها شمع ها در مقدس ترین مکان افروخته میشوند و این به دلیل احترامی است که انها برای نور قائلند.در تورات امده است خداوند نور است و در جای دیگری میگوید خداوند به صورت نور در کوه سینا جلوه کرد. یهودیان هنوز قربانیان خود را در آتش برای یهوه می سوزانند. در قرآن هم سوره ای به نام نور وجود دارد که در ایه ۳۵ ان گفته میشود: الله نور السموات و الارض<الله نور آسمانها و زمین است.

ولی با تمامی اینها آتش بر خلاف اقوام دیگر در میان ایرانیان سپند است. ایرانیان برخلاف سایر مسلمانها شمع نذر میکنند . در امامزاده ها و مساجد و در شب عاشورا و تاسوعا شمع می افروزند.بر گور عزیزانشان به خصوص در چند شب نخست مرگ فانوس یا شمع می افروزند(این رسم ریشه در کیش زرتشتی دارد.در باور بهدینان روان مرده پس از خارج شدن جان از تن تا سه روز پیش او میماند و سپس به جهان پس از مرگ راهی میشود.بنابراین کنار مرده آتش میافروزند).ایرانیان برای برآورده شدن آرزوهاشان در سقاخانه ها شمع روشن میکنند.گیلکان در هنگام سوگند خوردن میگویند: به این سوی(روشنایی) چراغ. کاسبان پولی که از مشتری هنگام غروب و روشن شدن مغازه میگیرند عزیز شمرده و به ان سرچراغ میگویند. ایرانیان عقیده دارند پس از مردن صاحبخانه باید کسی در خانه او زندگی کند تا چراغ خانه روشن بماند. پس قطع شدن برق و وصل شدن دوباره ان ایرانیان به احترام نور صلوات میفرستند.ایرانیان به زنانی که نازا هستند میگویند اجاقش کور است یعنی خانه اش اتش ندارد و بی برکت است. دوبختیاری وقتی به هم میرسند میگویند: (از چه تشی؟) یعنی از کدام اتشی(به چم اینکه از کدام قبیله ای؟) و در نیک گویی کسی میگویند: (آو به چا له ریزد نیهد) در نهادش آب به آتش ریختن نیست.(در باور زرتشتی نباید چهار اخشیج یعنی آب و آتش و خاک و هوا را با هم مخلوط کرد و آب به آتش ریختن گناه بزرگی شمرده میشود) .تالشان هنگام روانه کردن دختر به خانه داماد یک چراغ روشن که کسی آن را جلوی عروس داماد حمل میکند به خانه داماد میفرستند. ما ایرانیان هر گاه اندوهگین شویم یا غصه کسی را بخوریم میگوییم : دلم میسوزد. شاید به همین دلیل مولوی بزرگ گفته است:آتش است این بانگ نای و نیست باد/هر که این آتش ندارد نیست باد.یعنی کسی که آتش درونش شعله ور نمیشود انسان نیست و نابود گردد. ما ایرانیان هنگام تفریح و رفتن به دل طبیعت نخستین کاری که میکنیم روشن کردن آتش است.

بهدینان امروزه هم علاوه بر نیایش کردن به سوی نور(آتش آتشکده، نور چراغ ، نور خورشید و ماه....) چند جشن دارند که ارتباط مستقیم با آتش دارد: مهرگان، چله، شب یلدا،سده،پنجه،اذرگان،چهارشنبه سوری.

چه خوش گفت حافظ شیراز:

از آن به دیر مغانم عزیز میدارند                       که اتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

 

 

 

یاری نامه:

اوستا ، جلیل دوستخواه/زرتشت و دین بهی ، دکتر علی اکبر جعفری / ستوت یسن، دکتر علی اکبر جعفری/جهان بینی اشو زرتشت(پیام آور ایرانی) موبد دکتر اردشیر خورشیدیان/آیین زرتشت، مهرداد مهرین/جشن های آتش ، هاشم رضی/ بندهش ،فرنبغ دادگی ترجمه مهرداد بهار/خرده اوستا، به کوشش موبد رشید شهمردان/ شاهنامه فردوسی/شناخت زرتشت ، دکتر حسین وحیدی و دوهفته نامه امرداد

بر گرفته از  تارنگار مینوی خرد

شروع یک روز خوب

 
آن گوی که طاقت جوابش داری   ///   گندم نبری به خانه چون جوکاری
سلام امیدوارم این وبلاگ که با حمایت همه دوستان و مدیریت سارا خانم شروع به کار کرده به اون هدفی که داره برسه...
من به نوبه خودم از سارای عزیز تشکر می کنم که با تمام مشغله ای که داره گام بلندی رو برداشته که براش آرزوی موفقیت میکنم.امیدوارم در کنار دوستان خوبی که در این عرصه قرار قلم بزنند روزهای خوب و شادی رو پشت سر بگذاریم.
  من و همه ما تمام هم و غممون اینه که ایرانی آباد و سربلند داشته باشیم و قدم هامون رو محکم و استوار در این راه که با وبلاگی کوچک شروع شده بر میداریم.. به امید روزی که ایران بر بام جهان چون خورشیدی تابناک تللوع کند.
و این شعر رو تقدیم می کنم به وبلاگی که قراره مشهور بشه , بی مثل بشه و همه رو عاشق کنه و نمایانده شود...
 
مشهور شدی به دلربایی همه جا /// بی مثل شدی در آشنایی همه جا
 من عاشق اینطور توام می بینم /// خود را ننمایی و نمایی همه جا
 
نسل برتر
 
تا بعد
یا حق

وبلاگ عریان چون حقیقت

دوستان عزیزم .........

ممنون که دعوت منو پذیرفتین

و حاضر شدید در این وبلاگ گرد هم جمع بشید

من از تک تک شما تشکر میکنم

امیدوارم در کنار هم بتونیم به اهدافی که داریم برسیم

و امیدوارم دوستانی صمیمی و نیک برای هم باشیم

------------------------------------

من سارا خانم..........(این خانمش خیلی مهمه.......لطفا لبخند بزنید )

از وبلاگ عریان چون حقیقت........

روزهای ۴ شنبه عصرها ...........یا ۵ شنبه عصرها به روز میکنم...........

و هفته یک پست در این وب قرار میدم

و خوشحال میشم پذیرای انتقادات و بحث های سازنده شما باشم.........

به امید رسیدن به اتحاد ...........

تا هفته آینده در پناه اهورامزدا شاد و پاینده باشید