![]() | ||
بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
ابی الحسین احمدبن فارس بن زکریا رازی ، که از بزرگترین واژه شناسان درسده چهارم بوده است و نزد همه معتبراست در دو کتاب ( المقائیس فی اللغه + مجمل اللغه ) خود نخستین معنای « عجم » را تخم خرما و انگورو میوه هائی همانند انگور میداند . «النوی ، و کل ماکان فی جوف ماءکول مثل العنب ما اشبهه فهو عجم ». باید درپیش چشم داشت که نام خرما درعربی که « قصب = قسب » باشد ، معنای نیشکر نی و قلم وکلک را هم داشته است ( لغت نامه ). اینهمانی خرما با نیشکر، اهمیت دارد چون « قصب» ، معرب « کس+ به » است که به معنای « نای به = وای به » است که زنخدای ایران میباشد. خوارزمی در کتاب مقدمه الادب مینویسد که « عجم » ، دانه هرچیزی است. بدین علت به درخت خرمائی که ازتخم خرما بروید ، عجمه میگویند .
سعدی میگوید : شرب نوش آفرید ازمگس نحل نخل تناور کند ز دانه خرما
پس معنای اصلی عجم، که « تخم و دانه وهسته » باشد، تصویری بوده است که با خود، برآیندهای گوناگون آورده است . تخم ، در پهلوی وگویشها « توم » خوانده میشود ، و معنای « تاریک » هم دارد . در سغدی واژه « دانه » ، « دوانه » میباشد ( فرهنگ قریب ) که درکردی به معنای جفت وهمزاد میباشد . همچنین« توم » در عبری وآرامی ، به معنای « همزاد ، دوقلو» هست که امروزه به شکل « توماس» ، ازنامهای متداول درغربست( Biblisch-Historisches Handwoerterbuch) ). « تخم » درخود ، درخت وشاخ وبرگ و بر را بالقوه دارد، وبدین علت ، گنج نهفته درتاریکی است .
به تخم درخت ارفتی در گمان نگه کن برش، تخم باشد همان
ازسوئی هرتخمی درواقع ، تخم درون تخم است . ازاین رو ، آنچه درتخم ودانه و هسته ، نهفته است ، نیروهائی هستند که در تاریکی و پوشیده و نادیدنی هستند . این تصویر، یکی ازتصاویر بنیادی درجهان بوده است ، و بیان « ازخود بودن» ، «ازخود ، روشن شدن» ،« ازخود ، سرچشمه بودن » است ، چون همه چیز را درخود دارد . همچنین « شیره وافشره در تخم » که نشان ِ اصل درخت ومیوه است ، درست درتخم ودانه ، پوشیده و نا دیدنیست . این معنای اصلی « عجم » است . ازاین رو یکی از معانی عجم بنا بر اشتاین گاس ، هم شیره وافشره ازدانه های گیاهان وهم آزمودن ، امتحان کردن است. این معانی گرانقدر، ازیکسو مارا ازغنای درونی تخم ( عجم ) آگاه میسازد و ازسوی دیگر ، به پوشیدگی و ناشناس بودن آن، اشاره میکند
این رویه ناشناس بودن وپوشیده بودن ِ از معنای اصلی هست ، که سپس از عوام عرب ، معنای منفی پیدا کرده است . آنچه ما نمی فهمیم ، بد وزشت و تباه است . امروزهم ، این شیوه تفکر، درمیان عموم ، رایجست . ولی دراصل ، عجم ، به ایرانی بدان علت گفته میشده است که انسان آزاده ایست و برپای خود میایستد . رابطه عرب با ایرانی ، با محمد، شروع نشده است . عربها با ایرانیان پیش ازآمدن محمد ، رابطه دیگر داشته اند . این دو گونه رابطه را باید جداگانه بررسی کرد. این اصطلاح « عجم » ، ریشه دراین دوره پیش از محمد و اسلام دارد.ایرانی آنگاه ، بدان علت عجم خوانده میشده است ، چون پیروان فرهنگ زنخدائی (= ارتائی ) بوده اند. « اجم» و« سورستان» و هروم ( روم ، هر= نی ) ، اصطلاتی برای جوامع زنخدائی ایران بوده اند که اعراب نیز پیرو آن بوده اند . اجه ، به هندی « قصب السکریا نیشکر » است. اجمه ، درمقدمه الادب خوارزمی به معنای بیشه ونیستان است و جمع آن « اجم » میباشد . « عجه » درمنتهی الارب به معنای « خایگینه ، لغت مولده است » ( یعنی تخم مرغ ) . اج، درفارسی، به درخت افرا گفته میشود که نام دیگرش « اسپندان » است که به خوبی مارا به اصل راهنمائی میکند . « ئوز » که همان « خوز» باشد ( خوزستان= نیستان) به معنای نی است، و این نام زنخدای ایران بوده است که برای پیروان زرتشت ، بت ( اوز دِس ) وزشت و پلشت شده است ، و اعراب درست همین زنخدا را بنام « عزی » میپرستیده اند . مقصود اینست که عرب، پیش ازپیدایش اسلام،با دیدی دیگری به ایرانیان مینگریسته اند ، و ایرانیان را ارجمند میشمرده اند ، ونام « عجم = اجم » ، بیان بزرگواری ایرانیان و پیوند عرب با چنین ایرانی بوده است . چنانکه درشاهنامه نیز« عربستان» با « ایران » باهم ، بهره ایرج ، نخستین شاه اسطوره ای ایران میگردد . مراورا پدر، شهرایران گزید هم ایران هم دشت نیزه وران همان تخت شاهی و تاج سران بدو داد که او را سزا دید گاه همان تیغ ومهر ونگین و کلاه سرانرا که بُد هوش و فرهنگ ورای مراورا چه خواندند ، ایران خدای
نویسنده مطلب : منوچهر جمالی زنخدائی یا خرّ مدینی ، فرهنگ سیمرغی- ارتائی ایران » را با این نوشته ، زنده کرده ام . « عجم » ، درست معنای والا و ژرف ِ فردوسی را بیان میکند . آن ایرانی که « بُن وبیخ واصل = عجم » است ، آن ایرانی که افشره وشیره وجانست( عجم ) ، آن صخره سختی( عجم) که برفرازکوه البرزاست و ایران نوین برآن بنا خواهد شد، دراین نوشته زنده میشود و فرشگرد می یابد . این همان نیستانی( اجم = عجم ) است که مولوی درد اشتیاق بازگشت به آن را دارد تا درآنجا بازازنو زاده شود .نفت العجم . به نیایشی که زیرلب زمزمه میکردند نیز عجم میگفتند ( ان صلاه النهارعجما ، لانها لا یجهرفیها بالقراءه ) . |
برداشتی ازاد از وبلاگ حق و صبر
از تمام داشته هایت که به آن می بالى خدا را جدا کن بعد ببین چه دارى ؟
به همه کمبودهایت که از آن می نالى خدا را بیفزا و ببین دیگر چه کم دارى ؟
سلام وبلاگ خیلی مفیدی دارید.امیدوارم موفق و سلامت باشید.با تشکر
سلام سارا خانوم.
اومدم از زنجان شناسیت استفاده کردم.
قراره از ۱۰ تیر بیام زنجان و توی المپیاد ورزشی مخابراتهای کشور که اونجا برگزار میشه شرکت کنم.
بای
نوشته جالبی بود ولی بعضی از جملاتش بخاطر نوع فونت ناقص بودند ولی در کل دستت درد نکند