نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

نسل برتر

جمع دوستان.........به وبلاگ ما خوش اومدین.......

از میدان امام ، که تقریبا مرکزی ترین میدان شهر شاهرود است هر از گاهی یک مینی بوس به مقصد روستایی دور افتاده در شمال غربی شاهرود  به نام "قلعه نو خرقان" حرکت می کند . مسافرین ازدو 2 قشر خاص و البته به وضوح قابل تفکیک خارج نیستند ، اکثرا روستاییان و سکنه قلعه نو و الباقی دانشجویان . این راه را زیاد می رفتم ،‌ البته چندین سال پیش .

طول مسیر با این مینی بوس های از دور خارج و اسقاطی چیزی حدود یک ساعت است. روستایی خشک و مرده که هیچوقت به دلم ننشست ! ولی بارها رفتم ، تنها به خاطر عشق و جو ی وصف ناشدنی ...

بنای آرامگاه که روی تپه ای استوار، قد برافراشته ، از دور هم قابل رویت است ، و دل تا رسیدن به آرامگاه  بی تاب !

از در که وارد می  شوم پلکانی زیبا مرا به آرامگاه هدایت می کند و سمت راست این پلکان در اواسط راه مجسمه ای نه چندان هنری و حرفه ای از شمایل شیخ به همراه دو شیر دیده می شود.

 

 

بالای پله ها در اطراف آرامگاه سکوتی آرامبخش به همراه صدای پرندگان تا اوج پرواز نوازشم میدهد.

در جلویی آرامگاه که مستقیما وارد اتاق و محل دفن شیخ میشود

 

 

 

این اطراف جز عده ای از دانشجویان که عمدتا چهره های تکراری هستند و دو سه توریست کسی پر نمی زند . شاید اهالی بی مهری باشند سکنه این روستای سرد و مرده ، که اگر جانداری هم از آسمان آنجا عبور میکند به برکت شیخ است و بس.

 

بنای آرامگاه متعلق به دوران ایلخانی است که بعد ها مرمت شده .

 

کفشها را که در بیاوری و از اتاق کناری وارد شوی 2 اتاق تو در تو بیش نمی بینی که یکی پر است از نذور اهل دل و دیگری پیکر آسمانی شیخ ابوالحسن خرقانی را در خود مدفون ساخته .

 

 

اینجا حال و هوایی عجیب دارد !

 

                                                  پرسیدند که غریب کیست؟
                                                     گفت:
                         غریب نه آنست که تنش در این جهان غریبست،
                            بلکه غریب آنست که دلش در تن غریب بود،
                                          و سرش در دل غریب بود.
 

 

 

شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری از چهره های بسیار درخشان عرفان ایرانی است که در آزاد اندیشی ومردم گرائی جهانی و وسعت نظر انسانی و تفکر والای عرفانی ممتاز و کم نظیر است.

در کتیبه که به دیوار اتاق نصب است سخنی از سخنان حکیمانه اش میخکوبم می کند :

 

هر کس که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید.
   
چه آنکس که بدرگاه باری تعالی به جان ارزد،
    
البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.

 

گویند این سخنی بوده که  شیخ ابوالحسن بر سر خانقاه خویش نوشته بود.

 

خواجه عبدالله انصاری "پیر هرات"  عارف بزرگ قرن پنجم هجری و گوینده  رسائل مقالات و مناجات های  خوش آهنگ و دلنشین و سوزناک و سراپا هنر عرفانی از شاگردان و مریدان خاص شیخ ابوالحسن خرقانی بوده است. وی سالها در خرقان بسر برده و در خانقاه خرقان از محضر پر برکت شیخ ابوالحسن خرقانی کسب فیض کرده تا بسر حد کمالات معنوی نائل شده است.

چنانکه خود گفته است:  
مشایخ من در حدیث و علم و شریعت بسیارند.
اما پیر من در تصوف و حقیقت شیخ ابوالحسن خرقانی
است و اگر او را ندیدمی کجا حقیقت دانستمی.

 

 

 

آمده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف مشهور
و ابوعلی سینا فیلسوف نامی و ناصر خسرو قبادیانی علوی، شاعر و متفکر ایرانی که معاصر شیخ ابوالحسن خرقانی بوده اند به خرقان رفته و با وی صحبت داشته و مقام معنوی او را ستوده اند. و نیز گفته اند که سلطان محمود غزنوی پادشاه مقتدر بدیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته و از وی کسب فیض کرده و نصیحت خواسته است. در مورد ارتباط معنوی بایزید بسطامی عارف قرن دوم و سوم هجری با شیخ ابوالحسن خرقانی که از وفات بایزید 234 هجری تا تولد شیخ ابوالحسن 351 یا 352 هجری، یکصد و هفده یا هیجده سال فاصله است مطالب زیادی در آثار نویسندگان و محققان به ویژه عارفان قرنهای بعد آمده است، که قابل توجه و تأمل میباشد. بدیهی است اینگونه ارتباطات آشکار مؤید بقای روح  و استمرار و انتقال هویت و معنویت پنهان از چشم ظاهر بین بشری است؛ که فهم ضعیف و محدود ما به ندرت قادر به درک جلوه هایی از آن می باشد.

نقل است که شیخ بایزید (یکصد و هفده سال قبل تر از ابوالحسن میزیسته)هر سالی یک بار به زیارت دهستان شدی به سر ریگ ،آنجا که قبور شهداست.  و بر خرقان گذر کردی و باستادی و نفس بر کشیدی. مریدان از وی سوال کردند که ما هیچ بویی نمی شنویم و تو می شنوی گفت آری ، از این ده دزدان بوی مردی می شنوم مردی بود ، نام او علی و کنیت او ابوالحسن ، به سه مرتبه از من پیش بود بار عیال کشد و کشت کند و درخت  نشاند.

کسانی دیده ام به تفسیر قرآن مشغول بوده اند.
جوانمردان به تفسیر خویش مشغول بودند.


 

  بنای آرامگاه در وسط محوطه قرار دارد ،‌سمت راست آن یک ساختمان قدیمی کتابخانه و سمت چپ آن آبی روان فضا را روح انگیز تر کرده ، پشت ساختمان هم یک محوطه بزرگ درخت کاری وجود دارد و اتاقکی متعلق به درویشان.

اگر از ترکستان تا شام کسی را خاری در انگشت شود

از آن من است.

و اگر قدمی در سنگ آید زیان من است.

و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است."

 

ما همه در این عالم به همدیگر بسته ایم.

باهمدیگر مهربان باشیم و به جز خوبی برای دیگران نخواهیم!

نظرات 5 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ب.ظ http://karaj400.blogsky.com

پست مفید و بسیار زیبایتان را به شعر دیگری از این عارف نامور و این پیر شیر سوار ایرانی مزین میکنم باشد که با شناخت بیشتر شیخ نسیمی از محبت عرفا بر ما بوزد

آن دوست که دیدنش بیاراید چشم
بی دیدنش از گریه نیاساید چشم
مارا ز برای دیدنش باید چشم
گر دوست نبیند به چه کار آید چشم

ممنون از پست مفید شما

مرسی هم از لطفتون هم از حضور ذهنتون .

راستش از مردم خرقان مطالبی راجع به سوار شدن شیخ بر شیر و ارتباط خوب ایشان با حیوانات شنیدم و همچنین همسر ایشان که از او به نیکی یاد نمی شود...مطالبی هم به همین مضمون خواندم ولی چون از صحت آن اطمینان نداشتم در این این پست اشاره ای نکردم .اگر شما اطلاعاتی داشتید خوشحال میشوم بشنوم.

موفق باشید.

آرزو سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ب.ظ

درود
سپاسگزارم
عکس ها نیز بسیار زیبایند.

ممنون .

سارا خانم چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:03 ب.ظ

ووووووووو
خیلی جالب بود
من هم باید برم .......
ممنون بابت این پست پر بارت
مهسا جونم
...................
حتما باید برم بخونم ازش
باعث شرمساری
اصلا چیزی نمیدونستم ازشون

مصطفی شنبه 28 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ق.ظ http://setarekharagan.blagfo.com

بسیار زیبا و جذاب است . می توانی اصل تر باشی


دعوت می کنم از شما وتمامی دوستان دیگر که در ساعت تحویل نوروز بر سر سفره هفت سین حضرت شیخ حضور بهم رسانید

محمد دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:31 ب.ظ

من خودم اهله قلعه نو خرقانم . از این که کمی به مردم این روستا توهین کردید دلگیرم . ولی میزارم به حسابه آشنا نبودن با ما . شاید ما قدر ابو الحسن رو ندونیم ولی اینقدر که شما گفتید هم بی معرفت نیستیم . حداقلش اینه که وقتی می خواهم با خودم خلوت کنم موقع غروب میام کنار مقبره و با موسیقی سنتی و فضای عرفانی عقده ی دلم رو باز می کنم . نمیدونم شما آیا فضای روستا رو دیده اید که اون رو سرد نامیده اید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد